در زمان ساسانیان دو حادثه عجیب در ایران رخ داد: یکی خاموش شدن آتشکده آذرگشب بود و دیگری سقوط چهارده کنگره از کاخ مداین در آن زمان پادشاه ایران از موبدان زرتشتی خواست تا این دو واقعه مهم را تعبیر کنند. همه آشفته از تعبیر عاجز ماندند، شاید هم جرات بیان تعبیر را نداشتند. سرانجام بعد از مدتها حکیمی دور از ترس، شروع به تعبیر کرد و گفت: خاموشی آتشکده، نشان از پایان عمر دولت ساسانیان است و به زودی حکومت آنها از هم می پاشد.! اما فرو ریختن ۱۴ کنگره از کاخ مداین، نشان از آن دارد که سرزمین ایران، ۱۴ قرن در بدبختی و تیره روزی بسر خواهد برد، بطوریکه فرهنگ اصیل ایرانی واژگون و وارونه خواهد شد! مردمان به جز عزاداری و گریه، به کاری نخواهند پرداخت و درستکاری کمتر از همیشه خواهد بود!! زنان و مردان به جای عشق اصیل آریایی به شهوت و خیانت و آزار یکدیگر خواهند پرداخت! از حکیم پرسیدند: این تیره روزی چه زمانی در ایران به پایان خواهد رسید؟ حکیم پاسخ داد: وقتی۱۴ قرن به پایان برسد، نسلی در ایران زمین رستاخیز خواهند کرد که با تاریخ گذشته خود آشتی خواهند کرد و فروهرها را زنده خواهند کرد و به فرهنگ آریایی خود باز خواهند گشت…! “اين نوشته در لوحی سنگی درموزه لوور فرانسه نگهداری میشود حالا بنظر شما آن قوم و آئین و نسلی که برای زنده کردن ایرانیان قیامت به پا کرد آئین بهائی نبود ؟ #Taiziz
آگوست ١٨٥٢ کاپيتان الفرد فون گومونز افسر اتریشي و در خدمت ناصرالدین شاه نامه اي به دوستش مي نویسد در حالي كه تحت تاثير انزجار و وحشت حاصل از وقایعي است که به چشم خود ناظر بوده:”” … دوست من . چطور مي تواني تصور کني آنچه را که من با چشمهایم دیده ام… کساني كه دست هاي پر خشونت و بي رحم جلاد دندانهایشان را یك به یك کشيده ، یا جمجمه هاي برهنه اي که ضربات چكش آنرا متلاشي کرده , یا هنگامي که بازار آذین بندي یا چراغاني مي شود براي نمایش قربانيان شكنجه شده اي که شمع آجين شده اند, سوراخهایي در پشت و شانه هایشان حفر شده و شمع هاي روشن در جاي زخمها شعله ورند. با زنجير به هم متصلند و گرد شهر گردانده ميشوند و مأمورین آنها را تازیانه مي زنند. پوست کف پاهایشان را کنده اند در روغن مذاب خيسانده اند و چون بهائم در کفشهائي قرار ميدهند و آنان را مجبور به دویدن ميكنند در حاليكه باران تازیانه جلاد هم تمامي ندارد… من شخصاً مجبور به دیدن این صحنه ها بودم آه در آخر آنها را از دست و پا وارونه به درخت آویزان مي كردند و هر ایراني مختار است هرچه ميخواهد با وجود نيمه جان آنها بكند دوباره آنچه نوشته ام ميخوانم مي اندیشم که تو و اطرافيانت خواهيد گفت که اغراق گفته ام. اما خدا گواه راستي من است . بخاطر وظيفه ام مجبور به تحمل این وقایع هستم. حالا کمتر از خانه خارج ميشوم تا در گوشه کنار شهر و بازار شاهد این جنایات نباشم. حتي پس از مرگ جسد اینان را قطعه قطعه کرده و در دروازه شهر مي كوبند و یا به بيابان مي اندازند تا خوراك سگها و کفتارها شود… تاکنون چند بار تقاضای انتقال کرده ام ولي موفق نشده ام….
. در آن روزهاي ١٨٥٢ بهائياني که دستگير ميشدند بين طبقات مختلف مردم تقسيم ميشدند. این بهپيشنهاد نخست وزیر بود که از بر دوش داشتن بار مسئوليت مي گریخت و بين مردم تقسيم ميكرد تا هر یك سهم خودراداشته باشند..
قربانیان به تساوي بين علما, وزرا, حاکمين ایالات , ارتش , وکلا و قضات و مردم شهر, تجار و بازرگانان و صنعتگران تقسيم مي شدند و هریك به طریق خود عمل مينمودند. براي مثال وزیر امور خارجه با شليك گلوله اي قرباني را خلاص ميكرد و سپس قبل از برگشت به کار روزانه اش جسد را قطعه قطعه مي كرد ( تمام این وقایع از تيتر روزنامه رسمي طهران در آنزمان بازگو شده است)
Venezuela is a country of 30 million people with the world’s largest oil reserves, spectacular white sand beaches and the world’s tallest waterfall. The country also has more than 300 billion barrels of oil reserves than Saudi Arabia.
However, every week and recently, every day, there are numerous reports of the deteriorating economic situation of the people of this country and the suppression of their protests, to the extent that reports indicate the death of children due to malnutrition and the spread of malaria in the country.
To find the answer to why the country has been unable to use its resources, the search begins in 1999, when Hugo Chگوvez began his presidency in Venezuela.
Socialist governments have remained in power since 1999, when Hugo Chاvez took office. Socialism came into being at a time when Venezuela was witnessing great economic and social inequalities.
But the socialist policies pursued with the aim of helping the poor initially had a good economic result and then the opposite.
When oil prices were high between 2005 and 2014, resulting in high revenues for the Ch چvez government, he did not spend the income on long-term productive infrastructure but, according to his political beliefs, divided the income among the poor. For a time, this trend led to a dramatic improvement in his poverty and unemployment, and his high popularity.
But the policy of direct aid and “manual aid” to the poor over time has backfired. To
For example, the price control policy implemented by the Venezuelan president was intended to improve the lives of the poor by making flour, cooking oil and sanitary ware cheaper.
But this policy caused some Venezuelan factories that produced these goods to no longer benefit from it and to say goodbye to their work and efforts.
Hugo Chاvez’s response was to nationalize industry and increase government bureaucracy, and to borrow extensively from international institutions to cover these costs. In doing so, Venezuela plunged into a whirlpool of debt.
The value of a bolivar at the end of last year was five hundred dollars. It is said that the value of the paper on which the 20 Bolivar banknote was printed is now more than the banknote itself:
Meanwhile, Russia and China, Maduro’s allies, pumped billions of dollars into the Venezuelan economy through “oil-for-loan” deals, but that did not upset the people.
In 2017 alone, 64% of Venezuelans lost weight due to lack of food, and according to some reports, they lost an average of about 11 kg. In the same year, a quarter of the population failed to provide three meals a day, and 82 percent lived in poverty.
The government has tried to improve the situation by increasing subsidies for fuel and other goods, but higher subsidies for fuel have led to further reductions in gasoline prices than in neighboring countries, and the Venezuelan government now estimates that annually
It loses $ 18 billion annually due to fuel smuggling to neighboring countries.
These government financial shortfalls, in addition to the unsecured loans that Hugo Chوزvez left to Nicolas Maduro, have blurred the future prospects for the current Venezuelan government.
Governments typically beat the International Monetary Fund in such circumstances to repay debts and receive bailouts, but Venezuela has severed ties with the International Monetary Fund and the World Bank since 2007.
According to analysts, in the current context, the Maduro government will continue to print more money and suppress protesters in order to continue its economic survival, a path that economic analysts say will lead to further deterioration of the situation.
… ونزوئلا کشوری است ۳۰ میلیون نفری با بزرگترین ذخیره نفتی در جهان، سواحلی با شنهای سفید و دیدنی و بلندترین آبشار جهان. ذخایر ۳۰۰ میلیارد بشکهای نفت این کشور از عربستان سعودی نیز بیشتر است.
با این وجود، هر هفته و اخیراً هر روزه خبرهای پرشماری از وخامت هرچه بیشتر وضعیت اقتصادی مردم این کشور و سرکوب اعتراضات آنان به گوش میرسد، تا حدی که گزارشها حاکی از مرگ کودکان به خاطر سوءتغذیه و شیوع مالاریا در کشور است.
برای یافتن پاسخ به این پرسش که چرا این کشور از بهرهگیری از داشتههای خود ناتوان مانده باید جستجو را از سال ۱۹۹۹، یعنی آغاز دوره ریاستجمهوری هوگو چاوز در ونزوئلا، آغاز کرد.
دولتهای سوسیالیست در این کشور از سال ۱۹۹۹ و با آغاز کار هوگو چاوز همچنان در قدرت بودهاند. سوسیالیسم در زمانی به روی کار آمد که ونزوئلا شاهد نابرابریهای بزرگ اقتصادی و اجتماعی بود.
اما سیاستهای سوسیالیستی که با هدف کمک به فقرا پیاده شد در آغاز نتیجه خوب اقتصادی و پس از آن نتیجه عکس داد.
زمانی که بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۴ قیمت نفت بالا و در نتیجه درآمدهای دولت چاوز فراوان بود او درآمد را صرف امور زیربنایی تولیدی درازمدت نکرد بلکه بنا بر باورهای سیاسی خود، درآمد را بین فقرا تقسیم کرد. این روند برای مدتی بهبود چشمگیر وضعیت فقر و بیکاری و محبوبیت زیاد او را به دنبال داشت.
اما سیاست کمک مستقیم و «کمک دستی» به فقرا با گذشت زمان نتیجهای عکس داد. برای
برای نمونه، سیاست کنترل قیمتها که توسط رئیسجمهور ونزوئلا اجرا شد قصدش این بود تا با ارزانتر کردن آرد، روغن پخت و لوازم بهداشتی زندگی تهیدستان را بهتر کند.
اما این سیاست باعث شد تا چند کارخانه ونزوئلایی که این کالاها را تولید میکردند دیگر سودی در این کار ندیده و با کار و تلاش خداحافظی کنند.
واکنش هوگو چاوز این بود که صنایع را ملی و دیوانسالاری دولت را بیشتر کرد و برای تأمین این هزینهها نیز به وامگیری بیرویه از نهادهای بینالمللی روی آورد. با این کار، ونزوئلا در گردابی از قرض فرو رفت.
ارزش یک بولیوار در آخر سال پیش پنج صدم دلار بود. گفته میشود اکنون ارزش کاغذی که اسکناس ۲۰ بولیواری روی آن چاپ شده از خود اسکناس بیشتر است:
در همین حال، روسیه و چین که همپیمان مادورو هستند از طریق قراردادهای «نفت در برابر وام» میلیاردها دلار به اقتصاد ونزوئلا پمپاژ کردند اما این نیز به حال مردم افاقهای نکرد.
تنها در سال ۲۰۱۷ میلادی به خاطر کمبود غذا ۶۴ درصد از مردم ونزوئلا وزن کم کردند و بنا بر برخی گزارشها به طور متوسط حدود ۱۱ کیلوگرم لاغرتر شدند. در همان سال، یکچهارم مردم این کشور موفق به تهیه سه وعده غذا در روز نشدند و ۸۲ درصدشان در فقر زندگی کردند.
دولت تلاش کرده بود با افزایش یارانه سوخت و دیگر کالاها وضع مردم را بهتر کند اما یارانه بیشتر برای سوخت، کاهش بیشتر قیمت بنزین نسبت به کشورهای همسایه را در پی داشته، و هماینک دولت ونزوئلا تخمین میزند که سالانه
سالانه ۱۸ میلیارد دلار به خاطر قاچاق سوخت به کشورهای همسایه ضرر میکند.
این کمبودهای مالی دولت به اضافه پرداخت وامهای بیرویهای که هوگو چاوز برای نیکولاس مادورو به یادگار گذاشته چشمانداز آینده را برای دولت کنونی ونزوئلا تیره و تار کرده است.
در حالت معمول، دولتها در چنین شرایطی برای بخشودگی قروض و دریافت بسته نجات مالی بر در صندوق بینالمللی پول میکوبند، اما ونزوئلا از سال ۲۰۰۷ روابط خود را با صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی گسسته است.
به نوشته تحلیلگران، در شرایط حاضر، دولت مادورو برای ادامه بقای اقتصادیاش همچنان به همان مسیر چاپ پول بیشتر و سرکوب معترضان ادامه میدهد، مسیری که به گفته تحلیلگران اقتصادی منجر به وخامت بیشتر اوضاع خواهد شد.
معنی خا تم النبیین با ظهور حضرت بهاءالله از راز جلال ظهورالهی , که تما م انبیای قبل به آن بشارت داده بودند پرده برداشته شد درحقیقت هدف اصلی پیا مبران گذشته درادوارسابقه بشارت به ظهورحضرت بهاءالله و آماده کردن عالم انسان برای آن بوده است حضرت محمد آخرین پیا مبری بود که بشارت به ظهور امر بدیع داد آن حضرت خود را خا تم النبین معرفی نمود زیرا شریعتی که تاسیس نمود آخرین دور دین در کور نبوت بود کور نبوت با ظهورحضرت باب بود که پا یان یافت وآن حضرت ظهور حضرت بهاءالله را اعلام نمود رسالت حضرت بها ءالله بشارت به حلول یوم الله نبود بلکه تحقق خود آن ( قیا مت ) توسط مظهر ظهور کل الهی بود بیا نا ت مبارکه ؛ عظمت ظهورمبارک را نشان میدهد ؛ ای اهل عالم انصاف دهید آیا سزاواراست نفسی را تکذیب کنید که کلیم (موسئ ) آرزوی لقا یش را می نمود وحبیب (محمد ) دراشتیاق وصالش بسرمی برد وروح الله (مسیح) ازشدت محبتش به آسمان عروج فرمود ونقطه اولی (باب) درسبیلش جان رایگان نمود وقت راغنیمت شمارید چه که قرون واعصاربه آنی ازآن معادله ننما ید ؛ آ فتا ب وماه شبه این یوم را ندیده است … در جمیع اعصار انبیا و اولیا آرزوی آنی از ایام الله را نمودند وبا این حسرت از این جهان فانی به سرای باقی شتا فتنند.. نفحا ت ظهورحضرت بها ءالله ص۷۷ جمال قدم جل جلاله ( حضرت بها ءالله ) درایقا ن می فرما یند؛ این مردم هم ما نند یهود دوره رسول الله آنچه را ازآیا ت وبیا نا ت وارده بصلاح خود ببینند قبول می کنند وآنچه را برخلاف اوها م خود ببینند انکارمی کنند سپس برای مثال می فرما یند که مسلمین درقرآن مجید خوانده ومی خوانند که حضرت رسول الله خاتم النبین است ومی گویند که معنی خا تم النبین آنست که بعد ازآن حضرت پیغمبری در عا لم مبعوث نخواهد شد وچون این قسمت ازقرآن را که مطا بق اهواء خود تفسیر کرده اند مطابق مصا لح خود می یا بند قبول دارند وآنرا کلام الهی میدانند اما همین مسلمین درقرآن مجید آیا ت متعد ده درباره لقاءالله میخوانند وامروز که مظهرامرالله وشمس حقیقت که لقای او لقاءالله است ظا هرشده .. مسلمین چون جزخلاف مصا لح خود می بینند این آیات لقاءالله را ندیده می گیرند وبه حکم اول یعنی مفهوم آیه خا تم النبین ازامرثانی یعنی موضوع لقاءالله اعراض می کنند وبا آنکه هردوموضوع درقرآن نا زل شده معذلک موضوع خاتم النبین را قبول دارند وموضوع لقاءالله را انکار کرده ومی کنند … قاموس مختصرایقان ص۱۳۷ معنای دیگر خاتم نیز به معنی کامل کردن است . کما اینکه حضرت بهاءالله بعد از تبیین و روشنگری کامل در این خصوص درجایی با مدح رسول اکرم میفرمایند که (( کسی که رسالت و نبوت با او ختم شد)) اینجا بدین معناست که حضرت محمد مصداق آیه (( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ)) دیانت و رسالت را به صورت کامل و شایسته بر بندگان عرضه داشته و دیانت را ختم کرده است. ……. در معنایی دیگر نیز (( خاتم )) یک صفت است برای مظاهر ظهور که مترادف (( الاول و الاخر )) است .هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ . در قرآن به صراحت گفته شده امروز دینتان را کامل و نعمتم را تمام کردم …..این هم اکمال دارد و هم اتمام (ختم)….. الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتي آقای نوشتند : در کتاب خاطرات حبیب (حبیب موید) از حضرت عبدالبهاء نقل میکند که فرمودند:(مضمون) همه صفاتی که به خداوند نسبت داده میشود ( الاول و الاخر ..الظاهر و الباطن ..رحمن…رحیم…عادل..و….) در اصل صفاتی است منسوب به مظاهر ظهور زیرا ذات الهی و خداوند (ذات منیع لایدرک) است و سبحان از هرگونه صفت و وصفی است .. ..لذا خاتم نیز میتواند یکی از صفات مظاهر ظهور باشد همانطور که الاول ولاخر از این صفات است. آقای حسین طاهر زاده نوشتند :یکی از علمای اسلام که مؤمن به امرجمال مبارک شد میگوید بیش از دو سوّم قرآن کریم اشاره به یوم ظهور حضرت باب و حضرت بهاءالله است. در اینجا مطلبی میآورم از کتاب دلیل و ارشاد حمدی آل محمّد ترجمهٔ جناب اشراق خاوری که نشان دهندهٔ این مطالب و ظرافت قرآن کریم است: « مظاهر مقدّسهٔ الهیّه که موعود کتب مقدّسهاند، امر عظیمی را کشف میکنند و موضوع مهمّی را بیان خواهند فرمود. در سورة القلم قرآن مجید آیات ۴۲-۴۵ میفرماید: يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ. خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ. فَذَرْنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَـٰذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ. وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ. کشف ساق کنایه از امری است که دارای اهمّیّت باشد میفرماید: روزی که امر مهمّی را آشکار کنیم و مردم را به سجود و اطاعت دعوت کنیم ولی مردم توانایی فرمانبرداری ندارند… این امر مهمّ که خداوند از آن خبر داده عبارت از تجلّی الهی در مظاهر مقدّس موعود است که خدا به واسطهٔ مظهر بزرگوار خود بین بندگان تجلّی میفرماید و به وسیلهٔ مظهر مقدّس خود این امر مهمّ را به مردم اعلان میکند. قرطبی در تفسیر خود از ابن مسعود روایت کرده که فرمود در آن روز از مردم میپرسند آیا او را میشناسید میگویند اگر اعتراف کند او را خواهیم شناخت در این وقت است که کشف ساق میشود یعنی امر بسیار مهمّی اتّفاق میافتد و خدا به مردم تجلّی میکند. بندگان مخلص خداوند در آن وقت سجده میکنند. قرطبی در ذیل آیهء مزبوره در معنی کشف ساق میگوید که مقصود تجلّی الهی است و مراد از کلمهٔ ساق تجلّی است. علّامه بروسوی در تفسیر روح البیان میفرماید کشف ساق عبارت از تجلّی الهی است چنانچه بعضی از علماء به این معنی اشاره فرمودهاند. این سخن صدق است و شکی در صحّت آن نیست… » که بعد نویسنده به شرح احادیث صحیحه از مسلم و بخاری میپردازد. کامینت های این پست آقای رهام کا نوشتند : لقاء الله یعنی چی ؟ بنده پاسخ دادم : رها م عزیز بزگترین فضل ومقا م عظیمی که خداوند درقرآن مجید به مردم وعده داده همین لقا الهی وعرفا ن وایما ن به مظهرمقدس امر اوست که به اسم لقا الله آمده ذکرلقا الله درقرآن به صورت ها ی گونا گون آمده وخدا وند , منکرین لقا الله را محروم ازفیض الهی دانسته درباره معنی آن بین مفسرین اختلاف است وهرکدام یک طوری معنی کرد ه اند بعضی می گویند مقصود لقا ی معنوی است نه لقا ی ظا هری زیرا قرآن فرموده لا تدرکه الا بصا ریعنی چشم ها اورا درک نمی کند واوچشم ها را درک می کند حضرت علی درمعنا ی آن فرمودند بدان که قیا مت روزی است که چشم ها ی ظاهرهرگز اورا مشا هده نکنند بلکه قلبها به وسیله نورایمان اودرک می شوند درآن روز حجا ب ها به کنا ر می روند ( کتا ب استد ا لی مستطاب ایقا ن با ادله محکم وپیشرفت ها ی علمی همزما ن با هم این حجا ب ها را به کنا ر زده و خواهد زد ) وحضرت اعلی دردلا ئل سبعه میفرما یند بدانکه کل ازبرای لقا الله خلق شده اند ومراد لقا ذات ازل نیست مراد لقا مظهرحقیقت است که مدل براوبوده ونا طق ازاو…بنا براین معنی لقا الله یعنی شهود با طنی وملاقات روحا نی ومعنوی وایمان واقرارو توجه به فرامین مظهرحق حضرت بها ء الله است آقای محمد مظلومی نوشتند : حجتیه ها همین موضوع را علم کردند .. درصورتی که حضرت بهاءالله دست بوسی را نهی فرمودند حتی مظهر ظهور را… حضرت علی فرموده چشمهای ظاهر هرگز اورا مشاهده نکنند… آقای پرویز بابائیان نوشتند : کتاب اقدس را آيا تا به حال در خواب ديده ايد چرا هيچيک از بهاييان کتاب اقدس را نه ديده اند؟ آقای محمد مظلومی نوشتند : همیشه انبیا پیوسته بودند تا ظهور بعد تا مردم را که بیسواد بودند را راهنمایی کنند واز الهام خودِ نبی نیز بهره میبردند..بعد پیامبراسلام نیازی نبود.چون اهل علم زیاد شده بودند.. تمام وصایای پیامبر را امامان که رتبه بالاتری ازنبی داشتند کتابت کردندوبجا گذاشتند…حضرت بهاءالله میفرمایند مقام امامان ازمقام نبی بالاتر بود.به نبی الهام میشد.ولی امامان شاهد بودند..عین بیان نیست..مضمون همین بود. و بنده نوشتم : اما راجع به لقاءالله صد ها آیه یعنی بیش از نیمی از قرآن آیه آمده که بیتر علما متوجه نمی شوند که منظورازلقا الله که درسوره سجده به آن اشاره میکند که ما به طرف او می رویم وبه دیدارش نائل می شویم ( منظور دیدارحضرت بهاءالله است ) درصورتی که درهمین آیه اشاره میکند که چشم هیچ انسانی قادربه دیدن خدا نیست منظور دیدن مظهرامرالهی است زیرا دراندیشه بها ئی لقا ذات الهی محال است حق غیب منیع لایدرک است درسوره صف آیه ۸ می فرما یند/ می خواهند نورخدا را ( بهاء = نور = بها ءالله = نورخدا ) به دها نها یشا ن خا موش کنند ولی خدا کا مل کننده نورخویش است اگرچه کا فران ( بندگان نا سپاس ) را نا خوش آید … آقای محمد مظلومی نوشتند : امام جعفرصادق فرموده. زمان ظهوربزرگترین دشمان علما هستند.. .همونهایی که با گریه سحرگاهان ازخداوندخواهان ظهور هستند. آقای پرویز سهند نوشتند:کل داستان اینه که اگر بهاء الله در کشوری سکولار و دارنده حقوق بشرظهور میکرد، بازهم اسلام و تشیع را برحق میدانست؟ من فکرمیکنم نه! وایشان برای نجات جان وامر خود تقیه کرده اند! آقای روزبهان پاسخ دادند : Parviz Sahand دوست عزیز تقیه در دیانت بهائی جایز نیست .حضرت بهاءالله به صورت کامل و مفصل . اسلام را شرح دادند و توصیف کرده و تایید کردند . شما اگر تاریخ دیانت بهائی را میخواندید که احباء امر چه مقدار برای تقیه نکردن جان خود را از دست دادند و حضرت بهاءالله چه مشقاتی کشیدند و… مطمئنا چنین حدسی نمیزدید و به استناد تاریخ دیانت بهائی این فکر و احتمال شما . نادرست است…اینکه شما نمیتوانید قبول کنید دیانت بهائی . دیانت اسلام را تایید کند . به این دلیل است که شما دیانت اسلام را با معیارهای امروز میسنجید. دیانت اسلام برای عصر و زمان و دوره خودش . عین عدالت و ترقی و صواب بوده است … آقای حسین طاهر زاده نیز نوشتند : دوست عزیز هیچ پیامبری در بهشت ظهور نکرده و نخواهد کرد. هنر خداوند اینست که مرده را زنده میکند، زنده احتیاج به دوباره زنده شدن ندارد. یقیناً اگر به ۵۰۰ سال پیش برگردیم دنیای مسیحیت مشغول سوزاندن افراد بر روی آتش بود ولی در جوامع اسلامی ابن سینا را بارور کرد (کاری به عقاید شخص ابن سینا ندارم). محیط سازنده بود، تأثیر تمدّن اسلام بر غرب انکارناپذیر است. تاختن به اسلام نه تنها دردی را دوا نمیکند بلکه دیواری بلند ایجاد خواهد شد که مانع از شنیدن صداهای دیگر میشود و باور این مردم، یعنی مسلمانان را، بخاطر تعصّب و اوهامشان متغیّر نخواهد کرد، کماآنکه هم در دوران مشروطیّت ایران و هم در ۴۰ سال گذشته هیچ تأثیری نداشته است. دین گریزی ایرانیان دلیل بر رشد فکری و جهان بینی بهترشان نشده است، فقط برای گریز از مخمصه است، باید با این مردم با زبان خودشان به گفتگو نشست. همین روش را پیامبران هم کردهاند. خود محمّد ص یک شبه تحوّل ایجاد نکرد بلکه به مرور زمان به مردم فهماند همین روش را مسیح ع داشت. مسیح ع تنها در عرض ۳ سال که مرتب از ترس جان در گریز بود بالاخره پیام خود را رساند، آخر هم که به صلیبش کشیدند. محمّد ص روال دیگر داشت بسیار مصیبت کشید تا آنکه توانست جمعی در دور خود فراهم کند و پایه تحوّل را ریشهدار کند که پس از این دوره هم با آن اقوام وحشی دور و برش گریزی نداشت تا از خود دفاع کند و افکار جدید را زنده نگاه دارد اگر نمیکرد که همه چیز از بین میرفت. نظر باید منصفانه باشد. فرض را بر این میگیریم که تمام پیامبران « تقیّه » کردهاند، آنها من و شما نیستیم آنها قانون گذارند و حامل پیام الهیاند وظیفهشان ابلاغ فرمان خدا و حفظ مؤمنین اوّلیّه است اگر خیلی کارها را نمیکردند در همان روزهای اوّل محو و نابود میشدند. هیچ موقع نمیتوان به پلیس گفت این خیابان یک طرفه است، پلیس لازم شود خیابان یک طرفه را هم در جهت عکس طی میکند و میراند. در دیانت بهائی حکم « تقیّه » همانطور که دوستمان گفت منسوخ شده است. و بنده نیز نوشتم : Parviz Sahand آ یاشما نمیدونید که بیشتر از بیست هزار بها ئی اگر تقیه کرده بودند کسی آنها را به قتل نمی رسا ند ؟ حضرت بها ءالله می فرما یند بها ئیان .عقیده کتما ن ننما یند وازتقیه اجتنا ب بنما یند از پس پرده خفا بیرون آیند وقد م به میدا ن خد مت گذا رند مصطرب وهراسا ن نبا شند وبه جا نفشانی قیا م نما یند هر امری را فدای این مقصد اصلی کنند ودر سبیل این مبدا جلیل و امر قویم ازهر منصب و مقا می چشم پوشند … گنجینه حدود احکا م ص466اما راجع به لقاءالله صد ها آیه یعنی بیش از نیمی از قرآن آیه آمده که بیتر علما متوجه نمی شوند که منظورازلقا الله که درسوره سجده به آن اشاره میکند که ما به طرف او می رویم وبه دیدارش نائل می شویم ( منظور دیدارحضرت بهاءالله است ) درصورتی که درهمین آیه اشاره میکند که چشم هیچ انسانی قادربه دیدن خدا نیست منظور دیدن مظهرامرالهی است زیرا دراندیشه بها ئی لقا ذات الهی محال است حق غیب منیع لایدرک است درسوره صف آیه ۸ می فرما یند/ می خواهند نورخدا را ( بهاء = نور = بها ءالله = نورخدا ) به دها نها یشا ن خا موش کنند ولی خدا کا مل کننده نورخویش است اگرچه کا فران ( بندگان نا سپاس ) را نا خوش آید . و در پایان اینکه ایام و زما ن ادیا ن قد یمی گذ شته وهرچیزی فقط در زمان خودش خوب بوده و امروزآن روزها ی قدیمی نیست به نقل از جنا ب اشراق خا وری یکی ازدلیل ها ش اینه که امروزه لغات عبری را یهودیان در زبا ن روز مره استفا ده نمی کنند درمیان مسلمین هم لغا ت قد یمی قرآنی حتی برای خود اعراب ابدآ درمحا وره وتکلم دائر ومستمل نیست وآنرا بدلیل قدیمی بودن قابل استفا ده نمی دانند در پایان برای دوستانی که اهل پژوهش دربارهٔ فرق بین نبی و رسول هستند (البتّه دوستان به خوبی به آن پرداختهاند) خواندن این لینک را توصیه میکنم که به نظر من خوب به مطلب پرداخته و منابع خوبی را هم داراست و از سایر منابع دیگری که من دیدم مستدلتر است. http://masjedaliasghar.ir/?p=2420
خدم و حشم و اولادهایی فراوان از ویژگیهای خاص فتحلیشاه دومین شاه قجر بود تا نام او برده میشود هر ایرانی به یاد تعداد همسران او که آمار 189 تا 1000 زن و همچنین فرزندانش 260 فرزند (144 پسر) بود، میافتد و از آنجا که تعداد فرزندان دختر برای این شاه قجری اهمیتی نداشت تعداد دخترانش نیز در تاریخ ثبت نشده است. همچنین اهل سیاست نیز او را با از دست دادن بخشهای از آذربایجان، گرجستان و ارمنستان در عهدنامههای ترکمانچای و گلستان به واسطه شکست در نبرد با روسیه میشناسند و اهل فرهنگ و هنر نیز این شاه قجری اهل دامغان را با حکاکی تصویر او روی قسمتی از آثار تاریخی ساسانی در طاق بستان که خساراتی نیز به اصل اثر وارد کرد ، میشناسند. صف سلام نماد چیست؟ در دیوار نگاره نقاشی «صف سلام»فرزندان فتحعلیشاه در ردیف بالا و در وسط نیز فتحعلیشاه بر روی تخت طاووس ایستاده است و در ردیف پایین نیز نوههای او ایستادند تا به شاه ایران سلام دهند، که یکی از این نوهها کسی نیست جزء “ناصرالدین شاه”
– کما اینکه شاه صاحبقران که در میان سوگلیها و دخترانش معروف به “شاه بابا” بود در زمان مرگ فتحعلیشاه سه ساله بود ولی در تابلو و در تصاویر جبهه شرقی یک جوان 21 ساله به تصویر کشیده شده است که این امر تخیل «محمد علی نقاش باشی» را به وضوع نشان میدهد کما اینکه بسیاری از تصاویر این نقاشی منحصر بهفرد؛ واقعی و کپی از لباسهای پُرتزیین و چهرههای شاهزادگان قجر است. حرمسرای هزارنفری فتحعلی شاه فتحعلی شاه دومین شاه از دودمان قاجار بود که از 1797 تا 1834 میلادی فرمانروایی کرد. وی فرزند حسینقلیخان برادر جوانتر آغامحمدخان قاجاربود. پس از کشته شدن عمویش، فتحعلی شاه به پادشاهی رسید. https://www.google.com/url?sa=t&source=web&rct=j&url=https://article.tebyan.net/Article/AmpShow/193495&ved=2ahUKEwiUktm748fuAhUCSN8KHUmUBeYQFjARegQIDhAB&usg=AOvVaw3mO8dAh8wg7Nw67u-iT_mH&cf=1 لقب او سلطان صاحبقران بود چرا که بیش از بیست و پنج سال شاهی کرد. «فتحعلیشاه» مردی خوشگذران، لاابالی، بیلیاقت، خسیس، دهنبین، بیارزش و به شکلی جنونآمیز زن دوست بود. در سایهی حضور چنین موجود ناتوان و نالایق در دوران حاکمیت او بود که هفده ولایت قفقاز از ایران جدا شد. شاه قاجار علیرغم مشکلات سیاسی کشور، زندگی افسانهای خویش را که آمیخته به شادکامی و هوسهای سیری ناپذیر بود در چهاردیواریهای کاخهای عفن خود میگذراند. تفریح در حرمخانه، سواری، شکار و بازی با ورق، از سرگرمیهای عمدهی او بود. میزان برد و باخت در حرم شاهی به حدی بود که هر کنیز، سالانه، مبلغی تا حدود پانزده هزار تومان بهعنوان پاداش دریافت میکرد. شاه قاجار با وجود داشتن هزار زن عقدی و صیغه، اِبایی نداشت که بازهم رقاصهها، مطربها، بازیگرها و خوانندههای زن تهران را به قصر خود فراخواند و حتی بدانها مسکن دهد. این لولیان شهرآشوب، همهی هنرهای ممکن سرگرم کننده را همراه با زیبایی و دلربایی با خود به قصر شاهی میآوردند و مجلس عیش شاه را با دف و تارو کمانچه و سنتور و تنبک نالایق ناتوان و در دوران حاکمیت او بود که هفده ولایت قفقاز از ایران جدا شد. شاه قاجار علیرغم مشکلات سیاسی کشور، زندگی افسانهای خویش را که آمیخته به شادکامی و هوسهای سیری ناپذیر بود در چهاردیواریهای کاخهای عفن خود میگذراند. تفریح در حرمخانه، سواری، شکار و بازی با ورق، از سرگرمیهای عمدهی او بود. میزان برد و باخت در حرم شاهی به حدی بود که هر کنیز، سالانه، مبلغی تا حدود پانزده هزار تومان بهعنوان پاداش دریافت میکرد. شاه قاجار با وجود داشتن هزار زن عقدی و صیغه، اِبایی نداشت که بازهم رقاصهها، مطربها، بازیگرها و خوانندههای زن تهران را به قصر خود فراخواند و حتی بدانها مسکن دهد. این لولیان شهرآشوب، همهی هنرهای ممکن سرگرم کننده را همراه با زیبایی و دلربایی با خود به قصر شاهی میآوردند و مجلس عیش شاه را با دف و تارو کمانچه و سنتور و تنبک فتحعلی شاه نزدیک به هزار زن عقدی و کنیز و رقاصه داشت و این در نوع خود یک رکورد بی نظیر محسوب می شد.با این همه او خواننده های زن تهران را نیز به قصر خود دعوت می کرد. تعداد زنان او در آغاز حکومت از چهار زن عقدی و شصت کنیز تجاوز نمی کرد اما پس از مدتی به پانصد نفر رسید و تا پایان دوران سلطنت تعداد زنانی که در حرمسرای او زندگی می کردند از هزار گذشته بود . تعدادی از این زنان حتی یک بار هم موفق به حتی صحبت با شاه نیز نشده بودند. فتحعلی شاه تنها از 157 زن خود 262 فرزند داشته است. احمد میرزا کوچکترین فرزند او نیز کتابی در شرح حال زنان او نوشته است. اولین زوجه فتحعلی شاه، که در زمان ولیعهدی به عقد ازدواج او درآمد و تا زمانی که در قید حیات بود مورد توجه و احترام بوده «بدرجهان خانم» دختر یکی از یاغیان معروف اوایل سلطنت آقا محمدخان به نام «قادرخان عرب» است. آقامحمدخان ولیعهد خود را که در آن زمان «باباخان» نامیده میشد در رأس لشگری به دفع این خان یاغی فرستاد و بعد از شکست و اسارت قادرخان، دختر او را که همین بدرجهان خانم باشد به زوجیت باباخان درآورد. نخستین اولاد باباخان یا فتحعلی شاه بعدی هم دختری از بطن همین بدرجهان خانم است. بدرجهان خانم پنج دختر و دو پسر دیگر برای فتحعلی شاه به دنیا آورد، ولی پسران او (حسینعلی میرزای فرمانفرما و حسنعلی میرزای شجاعالسلطنه) در اواخر سلطنت فتحعلی شاه بر پدر یاغی شدند. فتحعلی شاه در حق این دو پسر خود گفته بود: خون قادرخان (پدر بدرجهان خانم) در رگ اینها جاری است! یکی از زنان بانفوذ و مقتدر دیگر دربار فتحعلی شاه (سنبل خانم) نیز از خانواد را که در آن موقع دختر کوچک زیبائی بود به ولیعهدش باباخان بخشید و در زمان حکومت باباخان در فارس و کرمان به عقد ازدواج او درآمد. در میان زنان حرمسرای فتحعلی شاه دو زن «آسیه» نام داشتند و اتفاقاً آسیه دومی هم زنی معتبر و مقتدر بود. این آسیه خانم دختر محمدخان قاجار بود که نخست زن مهدیقلی خان عموی فتحعلی شاه شد، ولی بعد از مرگ مهدیقلی خان، به دستور آقامحمدخان او را به عقد ازدواج باباخان، فتحعلی شاه بعدی درآوردند. محمدقلی میرزا ملکآرا پسر دوم فتحعلی شاه از بطن اوست. در این جا تذکر این نکته خالی از لطف نیست که محمدقلی میرزا و چهار پسر دیگر فتحعلی شاه (محمدعلی میرزا، محمدولی میرزا، عباس میرزا و حسینعلی میرز در یک سال ـ 1203 هجری قمری ـ از پنج زن به دنیا آمدند. شاه قاجار با وجود داشتن هزار زن عقدی و صیغه، اِبایی نداشت که بازهم رقاصهها، مطربها، بازیگرها و خوانندههای زن تهران را به قصر خود فراخواند و حتی بدانها مسکن دهد عباس میرزا از نظر روز ولادت در سال 1203 چهارمین آنها بود، ولی به دستور آقا محمدخان او را به ولیعهدی و جانشینی پدر انتخاب کردند، زیرا مادر او آسیه خانم دختر یکی از معتبرترین خانهای قاجاریه بود. ازمیان بیش از هزار زن، که در طول سلطنت سی و هفت ساله فحتعلی شاه قاجار در حرمسرای او زیستهاند و نام قریب به 200 تن از آنان در منابع مختلف مربوط به قاجاریه ثبت شده است، طاووس خانم، ملقب به تاج الدوله، بیش از هر زن دیگری در دوران سلطنت دومین شاه قاجار برای او فرزند آورده است میرزا عبدالوهاب معتمدالدوله معروف به نشاط اصفهانی از شعرای معروف دربار فتحعلی شاه که بر تاجالدوله نقش پدر داشت ازدواج شاه و او را فراهم کرد. طاووس هنگام ازدواج با فتحعلی شاه دختر زیبائی بوده، ولی تعداد زنان زیبا در حرمسرای عریض و طویل فتحعلی شاه کم نبود. آنچه موجب دوام علاقه و محبت فتحعلی شاه به طاووس شد، کمال او بود نه جمال. طاووس که در مکتب نشاط اصفهانی شاعر معروف دوران فتحعلی شاه تربیت شده بود بعد از عروسی با شاه از مصاحبت او برخوردار بود و شعر هم میگفته، ولی از اشعار او در هیچ یک از منابع مربوط به قاجاریه نمونهای مشاهده نشده است. طاووس چون از یک خانواده معمولی بود به عقد ازدواج منقطع فتحعلی شاه درآمد، ولی جشن عروسی او با شاه قاجار، از مراسم بسیار باشکوه عروسی دوران سلطنت فتحعلی شاه بود ولی تعداد زنان زیبا در حرمسرای عریض و طویل فتحعلی شاه کم نبود. آنچه موجب دوام علاقه و محبت فتحعلی شاه به طاووس شد، کمال او بود نه جمال. طاووس که در مکتب نشاط اصفهانی شاعر معروف دوران فتحعلی شاه تربیت شده بود بعد از عروسی با شاه از مصاحبت او برخوردار بود و شعر هم میگفته، ولی از اشعار او در هیچ یک از منابع مربوط به قاجاریه نمونهای مشاهده نشده است. طاووس چون از یک خانواده معمولی بود به عقد ازدواج منقطع فتحعلی شاه درآمد، ولی جشن عروسی او با شاه قاجار، از مراسم بسیار باشکوه عروسی دوران سلطنت فتحعلی شاه بود. در آن تاریخ شاهزاده حسنعلی میرزا ملقب به شجاعالسلطنه (پسر ششم فتحعلی شاه) حاکم تهران بود و به دستور او شهر را به خاطر عروسی پدرش با این دختر اصفهانی آذین بستند. طاووس در همان چندماه اول زندگی زناشوئی فتحلیشاه ، به قدری علاقه و توجه پادشاه قاجار را به خود جلب نمود که شاه به او لقب «تاجالدوله» اعطا نمود و تصمیم گرفت او را به عقد ازدواج دائم خود درآورد و قصد داشت یکی از چهار زن عقدی خود را طلاق بدهد و طاووس را به عقد دائمی خود درآورد، ولی طاووس حاضر نشد و ترجیح داد همچنان زن صیغه شاه بماند. همچنین فتحعلی شاه مقرر فرمود که یک دست عمارت تامالاجرا از اندرونی و بیرونی و حمام، مشتمل بر تالارهای آئینه متعدد مانند موقع تمکن و نشیمن خود خاقان مغفور که معروف به عمارت چشمه بود، برای تاجالدوله ساختند. فرآوری:طاهره رشیدی بخش تاریخ ایران و جهان تبیان https://www.google.com/url?sa=t&source=web&rct=j&url=https://article.tebyan.net/Article/AmpShow/193495&ved=2ahUKEwiUktm748fuAhUCSN8KHUmUBeYQFjARegQIDhAB&usg=AOvVaw3mO8dAh8wg7Nw67u-iT_mH&cf=1
برده داری از زمان پا گرفتن جامعه یونان، بخشی لاینفک از آن بود. از میان تمامی تمدن های باستانی، دولت شهرهای یونانی نخستین جوامع حقیقی برده دار بودند، جوامعی که کارایی و پیشرفت و بهروزی خویش وابسته به کار بردگان بودند. در عصر طلایی آتن در قرن پنجم قبل از میلاد، وقتی در این دولت شهر سیاستمداران، شاعران، مجسمه سازان، مورخان و معلمان بسیاری پا به عرصه گذاشتند، حدوداً نیمی از جمعیت ۱۵۵ هزار نفری این شهر برده بودند. یونان کشوری کوهستانی است، با سرزمینهای مسطح و درههای حاصلخیز اندک. به همین دلیل، یونان باستان بیش از کشاورزی، از راه دریا و جنگ پیشرفت کرد. جامعه یونان متشکل از تعداد اندکی از نجیب زادگان ثروتمند و قدرتمند بود؛ مابقی مردم رعایا، کارگران و بردگان بودند.
وقتی یونان به دولت شهرهای مجزا، قدرتمند و رقیب و تحت فرمان مردانی ثروتمند تبدیل شد که از راه صنعتگری و تجارت ثروت اندوخته بودند، بردگان در اقتصاد کشور نقشی مهم تر پیدا کردند. بردگان عملاً همه کارها را انجام می دادند و به این ترتیب اعضای طبقه حاکم فرصت یافتند که آزادانه به هنر و علوم و حکومت بپردازند. شهروندان آتن پشیه و تجارت یا کارکردن با دستان خود را دور از شأن خویش می دانستند، به همین دلیل، بردگان اکثر وظایف آن ها را انجام می دادند، اما این گونه نبود که تمامی خانواده های آتنی نیز صاحب برده باشند. یک کشاورز محلی که محصولش را در شهر می فروخت ممکن بود خدمتکاری داشته باشد که در کار مزرعه کمکش می کرد، و اگر ثروتمند می بود، خدمتکار زنی نیز می داشت که در کارخانه و بچه داری به همسرش کمک میکرد، زنان به ندرت از خانه بیرون میآمدند و وارد جامعه میشدند، مگر آن که برده یا خدمتکاری سالخورده همراهیشان میکرد. بردگانی موسوم به مربی یا معلم بچهها را تا مدرسه همراهی میکردند و در کارها به آن ها کمک میکردند. جامعه برده دار آتن نسبتاً مداراگر بود. بردگان آتنی اغلب همچون انسان هایی برابر با مردان آزاد سخن میگفتند و حتی گاه با اربابانشان بگو مگو نیز میکردند.
نویسندهای آتنی که او را فقط با نام الیگارش پیر می شناسیم، نوشته است که: «بردگان و خارجی ها در آتن زندگی بی نظمی داشتند؛ در این شهر کسی نمی توانست برده ای را کتک بزند، و هیچ برده از سر راه ارباب خود کنار نمی رفت.»(*) در شهرهایی چون آتن بردگان را نمیشد از مردان آزاد یا شهروندان تشخیص داد. آنها لباسی مشابه با مردان و زنان آزاد میپوشیدند و در کار و معاملات دوشادوش آنها فعالیت میکردند. یک ارباب گاهی برای افزایش سود معاملات تجاری از برده هوشمندش در این زمینه استفاده میکرد. گرچه پولی که یک برده در میآورد عملاً از آن اربابش بود و او معمولاً میتوانست بخشی از آن پول را برای خود نگه دارد. از این پولها میشد در نهایت برای خرید آزادی برده استفاده کرد. یکی از بردگان آتنی که به همین شکل آزادی خود را خرید، حتی بانکدار سرشناس شهر شد. شورای شهر به دليل خدمات او به آتن به وی حق شهروندی اعطا کرد.
جنگ های مداوم در یونان باستان هزاران زندانی جنگی به همراه داشت که به عنوان برده مورد استفاده قرار گفتند. بعضی از بردگان بد اقبال مجبور می شدند در معادن نقره آتن مشغول به کار شوند. آن ها در این معادن در دالانهایی که فقط دو یا سه پا ارتفاع داشتند و با چراغهای روغن سوز کوچک روشن میشدند، دراز میکشیدند و سینه خیز میرفتند. بردههای معادن نقره در نوبتهای ده ساعته مشغول به کار میشدند و به کلنگهای دسته کوتاه خود دالانها را حفر میکردند.
هرچند آتن تنها دموکراسی جهان باستان نبود، به اصل آتنی ایزگوریا از آغاز به عنوان چیزی خاص نگریسته میشد. هرودوت مورخ حتی شکل حکومت آتن را نه دموکراسیا که ایزگوریا توصیف کرده بود. به گفته دموستنس خطیب و میهنپرست قرن چهارم، قانون موسس آتنی مبتنی بر سخنرانیها (Politeia en logis) بود و شهروندانش ایزگوریا را به عنوان مرام زیستن خود برگزیده بودند. اما برای منتقدان آن، این علاوه بر یک خصیصه، یک اشکال نیز بود. یک منتقد، که اصطلاحاً «الیگارش پیر» خوانده میشد، شکایت کرده بود که حتی بردگان و اجنبیها از ایزگوریا در آتن بهرهمندند، و بنابراین کسی نمیتواند آنها را مانند جاهای دیگر آن طور که باید و شاید ادب کند.
توضیح تصاویر نشان میدهد : شهروندان یونانی بر زندانیان جنگیای که به عنوان برده فروخته میشوند، نظارت میکنند. عملکرد یونان باستان به بردگان وابسته بود،
در حالی که شهروندان آزاد به هنر و علوم حکومتداری میپرداختند، بردگان کارهای دستی را انجام می دادند.
برچسب: نژاد پرستی; آمریکا; یونان
اثر یا گردآوری: نورمن ال. ماخت ترجمه: سهیل سمی;منبع: کتاب تاریخ برده داری انتشارات ققنوس
حضرت بها،الله در یکصد و هشتاد سال پیش در کتاب مقدس بهائیان اقدس “نهی از خرید و فروش غلام و کنیز ”
نمودند حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس میفرمایند :
١- ” قَدْ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ بَیْعُ الاِمَاءِ وَ الْغِلْمَانِ لَیْسَ لِعَبْدٍ اَنْ یَشْتَرِی عَبْدَاًنَهْیَاً فِی لَوْحِ اللّهِ کَذَلِکَ کَانَ الْاَمْرُ مِنْ قَلَمِ الْعَدْلِ بِالْفَضْلِ مَسْطُوْراً ” .
( K 72)
و در لوح مبارک خطاب به ملکه ویکتوریا اقدام او را د رمنع خرید و فروش کنیز و غلام تمجید میفرمایند بقوله تعالی :
٢- ” قَدْ بَلَغَنَا اَنَّکِ مَنَعْتِ بَیْعَ الْغِلْمَانِ وَ الْاِمَاءِ . هَذَا مَا حَکَمَ بِهِ اللّهُ فِی هَذَا الْظُّهُوْرِ الْبَدِیْعِ قَدْ کَتَبَ اللّهُ لَکِ جِزَاءَ ذَلِکَ اِنَّهُ مُوَفِّی اُجُوْرِ الْمُحْسِنِیْنَ ” (ص ١٣٢ الواح نازله بملوک )
تا اواخر قرن نوزدهم برده و برداری در جهان بود دورهی قاجار در تاریخ ایران، مقطعی دیگر از برد هداری ایرانی است. تا زمان ناصرالدین شاه و حتی تا آغاز مشروطیت، بردهداری در خانوادههای اعیانی تهران کما بیش رواج داشته است.
به نقل از دائرةالمعارف اسلامی، این بردگان سیاه، معمولاً از دو طریق به ایران میآمده اند. یا حجاج ایرانی در موسم حج آنان را از مکه خریداری نموده و از طریق شامات و عراق به ایران میآوردند
و یا برده فروشان آنها را از راه خلیج فارس به سواحل جنوبی کشور انتقال میدادهاند. ورود بردگان به ایران در دوران صدارت امیرکبیر، سالانه بین دو تا سه هزار نفر گزارش شدهاست. این بردگان به سه گروه بمبئی، نوبهای و حبشی تقسیم میشدهاند.
جمیع انبیاء و پیامبران در کتب مقدسه، اخبار و بشارات به دو ظهور بزرگ پی در پی در آخرالزّمان داده اند
که به واسطه آن دو ظهور مقدس، عالم به نور پروردگار روشن شود و سلطنت الهیه در جهان برقرار گردد و آلات جنگ و جدال به اسباب فلاحت و صنعت مبدّل شود و علم و معرفت، توسعه و ترقی یابد و جهان خراب، آباد شود
و بشر از قید بندگی آزاد گردد.
جمیع امت ها و ملت ها در ظل سراپرده یگانگی مجتمع شوند و وحدت عالم انسانی و صلح عمومی تحقق یابد. ملکه رومانیا تنها تاجدار و پادشاهی بود که هم از طرف پدر و هم از طرف مادر شاهزاده و وارث امپراطوری عظیمی بود که بعد از دریافت وتصدیق پیام حضرت بهاءالله دستور لغو بردگی را داد
” حضرت بهاءاللّه در لوح مبارک خطاب به ملکه ویکتوریا اقدام او را د رمنع خرید و فروش کنیز و غلام تمجید میفرمایند بقوله تعالی :
٢- ” قَدْ بَلَغَنَا اَنَّکِ مَنَعْتِ بَیْعَ الْغِلْمَانِ وَ الْاِمَاءِ . هَذَا مَا حَکَمَ بِهِ اللّهُ فِی هَذَا الْظُّهُوْرِ الْبَدِیْعِ قَدْ کَتَبَ اللّهُ لَکِ جِزَاءَ ذَلِکَ اِنَّهُ مُوَفِّی اُجُوْرِ الْمُحْسِنِیْنَ ” (ص ١٣٢ الواح نازله بملوک )..نهی از خرید و فروش غلام و کنیز “..حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس میفرمایند :
١- ” قَدْ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ بَیْعُ الاِمَاءِ وَ الْغِلْمَانِ لَیْسَ لِعَبْدٍ اَنْ یَشْتَرِی عَبْدَاًنَهْیَاً فِی لَوْحِ اللّهِ کَذَلِکَ کَانَ الْاَمْرُ مِنْ قَلَمِ الْعَدْلِ بِالْفَضْلِ مَسْطُوْراً ” .
( K 72)
درایران
علاوه بر بردگان وارداتی، بردههای داخلی نیز وجود داشته اند که معمولاً از خانوادههای بلوچ خریده و یا دزدیده میشدهاند. به بردگان مذکر کاکا و به بردگان مونث دده یا کنیز گفته میشدهاست. برای بردگان مذکر نامهایی همچون «مبارک» و «فیروز» و یا طبق مثل مشهور «کافور» انتخاب میشدهاست. برای کنیزها، نامهای «غنچهدهان»، «زعفران» و یا صنوبر، نامهای معمول بودهاست. با پیر شدن کنیز، به او «دده» اطلاق میشدهاست. به فرزند کنیز از ارباب، «دده والده» گفته میشدهاست.
در زمان محمدشاه قاجار اولین قانون بر ضد بردهداری در ایران بوجود آمد. ولی تا پایان دوران قاجار امکان عملی اجرای آن به مفهوم واقعی وجود نداشت.
منابع تهیه برده. در ایران دورة قاجار، بردگان را یا میخریدند یا در جنگ اسیر میکردند و سپس به بردگی در میآوردند. والدین فقیر نیز با فروش فرزندان خود به این کار کمک میکردند؛ چنین معاملاتی در ارمنستان، جنوب ایران و کردستان صورت میگرفت
.جنگهایی مانند جنگ ایران و روس، حملات عشایری (چَپو)، یورشهای خاص برای گرفتن برده و نیز لشکرکشیهای تنبیهی، بویژه بر ضد ترکمنها، منبع اصلی تهیة برده سفیدپوست بخصوص در شمال ایران بود. در درجة اول بردگان ارمنی، گرجی و چرکسی را میگرفتند. «ترکمنها و بازرگانان خیوهای، کنیزان را به نام «کَلموک» (مغول) جا میزدند، ولی عموماً اهل قزاقستان اند و ایرانیان آنها را میخریدهاند.». در درجة دوم، هدف عمده ایرانیان مسلمانی بودند که بویژه در حملههای ترکمنها گرفتار شده بودند. ترکمنها شیعیان ایرانی را اسیر میکردند و ایشان را، اگر خود به آنها نیاز نداشتند، به بازرگانان خیوهای میفروختند. البته از اسیر کردن هم مذهبان سنی خویش نیز ابایی نداشتند. آبوت، کنسول انگلیس، گزارش دادهاست که گوکلانها به یُموتها حمله میبردند و هر که را اسیر میکردند، معمولاً به ایرانیان میفروختند.
در جنوب ایران، بردگان عمدتاً سیاهپوست بودند، و آنها را یا برده فروشان ایرانی و عرب از طریق خلیج فارس وارد میکردند یا ا زایران از راه زمینی از مکه و کربلا میآوردند (تعدادی از بردگان نیز از دمشق میآمدند). ایرانیان به این بردهها، به سبب محلی که از آن آورده شده بودند، «حاجی» میگفتند. در جنوب شرقی ایران، بردگان عمدتاً کسانی بودند که با والدینشان، به سبب فقر، آنان را میفروختند، یا برده فروشان در حملات خود اسیرشان میکردند. همة اینان در عربستان و افغانستان فروخته میشدند. در حدود ۱۳۱۸، برخی از خوانین مکران برای برده گیری دست به حملاتی میزدند. بردگان مسلمان بیشتر در عربستان فروخته میشدند؛ سالانه ۴۵۰ برده از بندر جاسک به آنجا فرستاده میشد. صادرات برده از مکران، ظاهراً در حدود ۱۳۲۳، یک بار دیگر متوقف شدهاست. در نیمة اول سدة چهاردهم، برخی از والدین در کرمان و حوالی بندرعباس نیز به سبب فقر ناچار به فروش فرزندان خود شدهاند.
الغای بردهداری در ایران
از میان برداشتن تجارت برده حدود یک قرن به طول انجامید.
امیدوارم دوستان عزیز بخوانند فقط فرمان لغو بندگی نبود همینطور کشف حجاب حضرت طاهره قره العین در تهران برای حق رای تمام زنان دنیا به سوی تساوی حقوق زن و مرد بود دیانت بهائی نه تنها این دروازه را گشود بلکه چشم انداز مقصد را هم، به وضوح در برابر دیدگان جهان بشری توصیف نمود………………………………………….اعطاء حق رای به زنان : دیانت بهائی 1863 .
– نیوزیلند 1893
– آمریکا در 1920
– بریتانیا در 1928
– فرانسه 1944
– ژاپن در 1948
– چین در سال 1949
– ایران در 1962 ( ایران قبل از سوئیس به زنان حق رای اعطا کرد)
– سوییس در 1971
– عربستان هنوز حق رای زنان را به رسمیت نشناخته است.
نگارنده علی کارگر
دوستان همراه
Mohsen Rassouli Gholamreza Ijad Free Democracy And Freedom For Iran – دمكراسي و آزادي براي ايران..
پیروان یک آیین دینی در ایران معاصر ارائه میدهد. شواهد وهمن نشان میدهد که بهائیان ایران با وجود سرکوبهای متمادی هرگز به خشونت و دروغ و تقیه روی نیاوردند.
در ایران اسلامی سخنگفتن از دیانت بهائی تابویی است که ورود به قلمرو ممنوعهی آن بیشتر به نجوای در گوش مانند است، مگر بخواهند ناسزایی نثار آن کنند. آزار و سرکوب پیروان آیین بهایی برای بسیاری روحانیان شیعه امری است واجب که پیشینهی آن به پیش از نهضت مشروطه بازمیگردد.
پارهی نخست که شامل پنج فصل است، مسائلی چون معمای بهائیت و دلایل مخالفت با دیانت بهائی، و مبارزه با بهائیان در دورههای سلطنت پهلوی پدر و پسر را برمیرسد. در پارهی دوم، نویسنده به بهاییآزاری در حکومت جمهوری اسلامی و رویارویی آن با جامعه بهائی ایران میپردازد. فریدون وهمن در سراسر کتاب پژوهشی خود، جابهجا به منابع و اسناد معبتر و تحقیقات دیگران استناد کرده و از آنها سود جسته است.
فریدون وهمن، ایرانشناس، دینشناس و استاد زبانشناسی دانشگاه کپنهاگ در کتاب پژوهشی اخیر خود به تاریخچهی بهائیآزاری در ایران پرداخته است. “یکصد و شصت سال مبارزه با دیانت بهائی” (گوشهای از تاریخ اجتماعی − دینی ایران در دوران معاصر) عنوان کتاب فریدون وهمن است که در سال ۲۰۰۹ توسط انتشارات عصر جدید در آلمان به چاپ رسیده است.. کتاب پژوهشی است در ۷۷۸ صفحه در قطع وزیری در مجلدی نفیس، با چاپ شماری عکسها و اسناد دولتی و غیردولتی متعلق به دو دورهی پیش و پس از انقلاب در زمینهی بهائیستیزی و پیگرد پیروان این دین. این کتاب در هفده فصل و در دو پاره تنظیم شده است.
ایمان و منش دینی بهائیت
با مطالعهی این کتاب، خواننده در وهلهی نخست به این نکته پی میبرد، که بهائیان، برخلاف برخی دینهای ابراهیمی، اهل تقیه نبودهاند و نیستند. به عبارت دیگر، پیروان آیین بهائی، همانند بابیان، ایمان دینی خود را در هیچ شرایطی کتمان نمیکردند و همین امر آنها را در برهههای مختلف در برابر مخالفان دینی آسیبپذیر ساخته است.
فریدون وهمن بهائیت را دینی برخاسته « دینی برخاسته «از بطن فرهنگ و عرفان ایران» تعریف میکند که «علاوه بر اسلام، از دیانت و اعتقادات دین زردشت و جهانبینی آن» تأثیر پذیرفته است. همان گونه که از نظر نویسندهی کتاب، برخی آموزههای اسلامی نیز از دو مذهب یهودی و مسیحیت نشأت گرفتهاند. (ص ۵۷ کتاب)
نویسنده به سرفصلهایی از دیانت بهایی نیز میپردازد. اینها از جمله مواردی است که ستیز بیامان روحانیان مسلمان شیعه را علیه پیروان آیین بهایی برمیانگیزد. از جمله اینکه، بهائیان تفاوتی میان ادیان گوناگون نمیبینند؛ همهی ادیان از خدایی یکتا سرچشمه گرفتهاند؛ و هر دینی به دورهای از تاریخ و تمدن بشری تعلق دارد.
از سوی دیگر آیین بهایی بر این باور است که «پیامبران بیشماری در میان نسلها و قبایل و طوایف جهان برای هدایت انسان آمدهاند» که بهاءالله یکی از این فرستادگان است. پیروان این آیین باور دارند که هیچ کودکی از بدو تولد بهائی نیست و هر فرد در سن بلوغ است که دین خود را برمیگزیند. به همین دلیل “جستوجوی حقیقت” از جمله آموزههای پراهمیت در بهائیت است.
از دیگر ویژگیهای اعتقادات بهایی میتوان اشاره کرد به: تساوی حقوق زن و مرد، آزادی انتخاب همسر، اعتقاد به تکهمسری، ضرورت همخوانی علم، عقل و دین که با محبت و انسانیت توأم است، ترویج علم و دانش، مخالفت با جهل و خرافات، اعتقاد به اصل مشورت، مخالفت با جنگ و خشونت (جز در دفاع از کشور)، ترویج شادی و امیدواری و تشویق در اعتلای موسیقی و هنر و تأتر (صص ۵۹ − ۶۴). از نظر فریدون
(جز در دفاع از کشور)، ترویج شادی و امیدواری و تشویق در اعتلای موسیقی و هنر و تأتر (صص ۵۹ − ۶۴). از نظر فریدون وهمن، به همین دلیل بهائیت به دینی اصلاحطلب و عجین با فرهنگ ملی ایرانیان شهرت دارد که آموزههایش در تضاد با دین مسلط بر ایران است.
این اعتقادات دینی از آموزههای دو پیشوای دینی بهائیان نشأت گرفتهاند. پیروان دین بهائی سید علی محمد شیرازی ملقب به “باب” (۱۸۱۹ یا ۱۸۲۰ − ۱۸۵۰) را مبشر دین خود میدانند. وی از ظهور دینی دیگر سخن میراند که شارع آن به زودی از سوی خداوند فرستاده خواهد شد.
علیمحمد باب در سال ۱۸۵۰ در تبریز به فرمان امیرکبیر تیرباران شد. گفته میشود پیروانش جسد او را نخست چند سالی پنهان کرده و سپس به خواست بهاءالله آن را به منطقهی فلسطینی عکا انتقال دادهاند. امروز بر روی کوه کِرمِل در اسرائیل مقبرهای پرشکوه به نام “مقام اعلی” برافراشته شده که میگویند محل دفن باب است.
به اعتقاد بهائیان میرزا حسینعلی نوری مشهور به “بهاءالله” (۱۸۱۷ − ۱۸۹۲) همان پیامبری است که باب از آن خبر میداد که به دنبال پیامبران سلف خود آمده است. بهاءالله که از رهبران جنبش بابی و بنیانگذار دین بهائی است، یک سال پس از مرگ باب، به قلمرو امپراتوری عثمانی تبعید شد «تا سرانجام در زندانی در شهر دورافتادهی عکا جای گرفت» و در نزدیکی همان شهر جان سپرد.
سرکوب بابیان و بهائیان در دوره قاجار
با قتل فجیع باب گروهی از پیروان وی به خونخواهی او برخاستند و قصد جان ناصرالدینشاه را کردند. مخالفت بهاءالله، به عنوان یکی از پیشوان جنبش بابی، با ترور شاه سودی نبخشید و ترور صورت گرفت. ولی شاه از این سوءقصد جان به در برد. در پی این رویداد بود که به نام دین و دربار بابیکشی در سراسر ایران به راه افتاد که میتوان آن را از سیاهترین دورههای تاریخ معاصر دانست.
این فقط عاملان ترور نبودند که باید مجازات میشدند. از پیروان باب باید خون زن و کودک و پیر و جوان در سراسر کشور ریخته میشد تا خشم مهد علیا، مادر ناصرالدینشاه، فرو بنشیند. بابیکشی با مشارکت مردمی مسخشده چنان ابعاد شنیع و ددمنشانه به خود گرفت که اعتراض دیپلماتهای اروپایی و روسیه را برانگیخت. افسر اتریشی کاپیتان آلفرد فون گومونز که در آن زمان در ایران مأموریت داشت در گزارش خود چنین نوشت:
« روشی که این شکنجهگرها بکار میبرند، شرایط محیط، مصیبتی که بدن این محکومین بختبرگشته تا لحظه دادن جان باید تحمل کنند، همه و همه به قدری ناگوار است که یادآوری آن خون را در رگهای من به غلیان میآورد. بدن محکومین را با میلههای سرخ داغ میکنند، چشمهای آنان را با مته سوراخ میکنند، سرشان را با پتک خرد میکنند، در بدنشان سوراخهای متعدد ایجاد کرده در آن شمع میگذارند، پوست کف پای ایشان را کنده پایشان را در روغن مذاب میگذارند و بعد به آن نعل میکوبند و مجبورشان میسازند که با همان حال در بازارها راه بروند. محکوم بدبخت کوشش میکند بدود اما بر زمین میخورد. تصور نکنید حال با یک تیر او را خلاص میکنند. خیر، بدن متلاشی شدهی این محکومین را به طور واژگون با دستهایشان از درخت آویزان مینمایند و آنگاه حاضران باید با طپانچه مهارت خود را با نشانه رفتن مغز و یا قلب و یا چشم محکوم نشان دهند … در اسلام چیزی به نام ترحم وجود ندارد.» (ص ۳۷۷) بسیاری پژوهشگران تاریخ مشروطه جنبش بابی را از پیشتازان حرکت ترقیخواهی و تجددطلبی در ایران میدانند. «نام بابی و بهائی بسیار زود با دیگراندیشی، تجدد، سنتشکنی و گذشتن از مرزهایی که قرنها کسی از آن جرأت گذر نداشت همراه شد … کلمه بابی در برخی اعجاب و تحسین، در گروهی بیم و هراس و در طبقه روحانی ایران نوعی دشمنی و نفرت به وجود آورد.» (ص ۳۸۰)
بابی و بهائی از نگاه تاریخنگاران ایرانی
نگار متحده در پژوهش خود درباره زنان دورهی قاجار، برخاستن باب را نقطه عطفی در تاریخ معاصر میداند که در سفرنامههای اروپاییان نیز ثبت شده است. پس از ظهور باب زنی که با دیگران فرق داشته و از خود صاحب فکر و نظر بوده است را بابی مینامیدهاند. متحده در این رابطه اشاره دارد به خاطرات شاهزادهی قاجار تاجالسطنه، دختر ناصرالدینشاه که نوشت:
«تا هیجده سالگی به من آموخته بودند آسمان با زنجیرهایی که در دست ملایک هست از بالا آویخته شده و رعد و برق نشان غضب و خشم خداست… وقتی که در مطالعات [علمی] خود پیشتر رفتم روز به روز بیدینتر گردیدم. چون این افکار برایم تازه بود بسیار مایل بودم که آنها را با مادرم، بستگانم و فرزندانم در میان بگذارم. اما تا دهان باز میکردم که در این مسائل چیزی بگویم، مادرم مرا نفرین میکرد و میگفت تو هم بابی شدهای و بستگانم گوشهایشان را میگرفتند و از خدا برای من طلب بخشایش مینمودند.» (ص ۳۸۲)
ولی این تنها مردم عامی مسخشده نبودند که در سرکوب و آزار پیروان باب شرکت داشتند. ضدیت با بابیت و بهائیت به سنتی بدل شده بود که به ذهنیت پژوهشگران تاریخ از جمله فریدون آدمیت نیز راه یافت. ولی این تنها مردم عامی مسخشده نبودند که در سرکوب و آزار پیروان باب شرکت داشتند. ضدیت با بابیت و بهائیت به سنتی بدل شده بود که به ذهنیت پژوهشگران تاریخ از جمله فریدون آدمیت نیز راه یافت.
وی در کتاب “امیرکبیر و ایران” از “فتنهی باب” نام میبرد و آیین باب را با فعالیتهای یک جاسوس انگلیسی ربط میدهد و منبع خود را، بدون ذکر صفحه، خاطرات آرتور کانلی یک جاسوس انگلیس ذکر میکند.
با اعتراض مجتبی مینوی، مبنی بر اینکه کانلی در خاطرات خود کوچکترین اشارهای به باب و پیروانش نکرده است، آدمیت به سوءتعبیر خود اعتراف کرده و در چاپهای بعدی داستان ارتباط جاسوس انگلیسی و باب را حذف میکند. (ص ۲۹۹) به گفتهی فریدون وهمن، «آدمیت سیاست ضدبهائی خود را از دست نگذارد و نوعی دیگر از جعل و افترا پیشه گرفت».
عباس امانت از پژوهشگران تاریخ مشروطه و استاد ایرانشناس دانشگاههای آمریکا در چندین کتاب خود این شیوهی آدمیت را مورد انتقاد شدید قرار میدهد که رویکرد او نه تحقیقی واقعبینانه است و نه علمی.
امانت در کتاب “رستاخیز و تجدید” مینویسد: «… علاوه بر اشتباهات واضح او در مورد حقایق تاریخی، که نمایانگر آشنایی اندک و بیدقتی او در متدولوژی تاریخ است، در سرتاسر فصل “داستان باب”، در شرح باورها و فعالیتهای بابیان لحنی کاملا اعتراضآمیز و زبانی ناسزاگویانه بکار میگیرد. افکار باب را “انبانی پر از کاه” که “جایی در جهان خرد و اندیشه” ندارد مینامد، رزمندگان بابی زنجان را احمقهای بیچاره و دیگر بابیان را شارلاتان، قاتل، جلاد، اهریمن میخواند. آدمیت با این کار خود تصویر نگرانکنندهای از مکتب تاریخنگاری مدرن ایران که خود راهبر آن بود بدست میدهد.» (ص ۳۰۱)
هرچه باشد باب به فرمان امیرکبیر تیرباران شده بود و امیرکبیر صدراعظمی بود که به نوبهی خود به فرمان ناصرالدینشاه به قتل رسید و آدمیت نیز نگارندهی زندگینامه و کارنامهی امیرکبیر بود. ولی معلوم نیست چرا آدمیت به متن درخواست پناهندگی امیرکبیر از سفارت انگلیس، پیش از آنکه به قتل برسد، اشارهای نکرده است.
عباس امانت در کتاب “قبلهی عالم” از آدمیت خرده میگیرد که او در اسنادی که در اختیار داشته، متن عریضه امیرکبیر مبنی بر درخواست پناهندگی را به کلی نادیده گرفته است و میافزاید: «گویی زندگانینویسش نمیتواند اجازه دهد که قهرمانش به سفارتخانهای خارجی پناه ببرد، آن هم به سفارت انگلیس». (ص ۲۹۸)