نه… سرمایمان از زمستان نبودبه جز ما کسی زیر باران نبود
زمان روی یک سیب آغاز شدولی سیب آغاز انسان نبود
خدا خوردن سیب را منع کردخدا آن زمانها مسلمان نبود
خدا دید ما دوستدار همیمکه از خلقت خود پشیمان نبوداگر لذت با تو بودن نداشتچنین خوردن سیب آسان نبود
خدا راند ما را شبی از بهشتبهشتی که اندوه در آن نبود
زمین ذرههایی پر از درد داشتفقط آدم این گوشه مهمان نبود
خیابانی اول خدا آفریدکه جمعیت آن فراوان نبود
به جز ما که در آن قدم میزدیمکسی عابر آن خیابان نبود
دل آدم آن وقتها غصه داشتولی غصهاش قحطی نان نبودو حالا به خاطر میآریم مازمانی که زنجیر و زندان نبود
زمانی که هنگام مجرمشدنبه جز سیب در دست انسان نبود
مرتضی کردی
